مسئلهی وصیت پیامبر
قریب به اتفاق علمای بزرگ اهل سنت درکتابهای تفسیری و حدیثی و تاریخی نقل کردهاند که رسول الله (صلی الله علیه و آله) در حال احتضار قلم و دوات خواست تا وصیتی کند که اگر امت به آن عمل کنند هرگز گمراه نمیگردند. ابوحامد غزالی در کتاب «سرّالعالمین» در مقالهی چهارم گوید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» بعد از آن عمر بن الخطاب گفت: مبارک باد مبارک باد ای ابوالحسن مولای من ومولای همه مؤمنین ومؤمنات گردیدی. غزالی گوید این تبریک تسلیم و رضا و تحکیم است. سپس هوای حب ریاست وگره حیلهها و حرکت پرچمها وهجوم اسبها برای کشورگشائی و تکیه کردن به اریکهی قدرت خلافت آنها را وادار به نشستن در مسند خلافت نمود: «فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْترََوْاْ بِهِ ثمََنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْترَُونَ (آل عمران:187)» رسول خدا صلی الله علیه (و آله) کمی به وفاتش مانده بود، فرمود: «إئتونی بدواة وبیاض لأ کتب لکم کتابا لا تختلفوا فیه بعدی» عمر گفت: «دعوا الرجل فانه لیهجر».1
و العیاذ بالله به آن پیامبر معصوم2 نسبت هذیانگوئی داد.
1به نقل از تذکرة الخواص سبط ابن جوزی64
2اگرچه علمای اهل سنت در عصمت قبل از بعثت ا نبیاء تردید دارند، ولی به عصمت بعد از بعثت در امور دینی اتفاق نظر دارند. وصیت حضرت هم مربوط به دین است. دقت شود.
این رفتار غیر اخلاقی و دور از ادب به ساحت مقدس رسول اکرم را بعضیها توجیه کردهاند. بخاری و ابوبکر جوهری در کتاب سقیفه از ابنعباس نقل میکند: عده ای از مردان د رحال احتضار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند؛ فرمود: «ائتونی بدواة و صحیفة أکتب لکم کتابا لا تضلون بعدی»؛ عمر کلامی گفت؛ معنایش این بود که درد به رسول خدا غلبه کرده، پیش ما قرآن است و کتاب خدا ما را کفایت کند. (فقال عمر کلمة معناها أن الوجع قد غلب علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ثم قال عندنا القرآن حسبنا کتاب الله)1. و در نقل دیگر: (فقالوا هجر رسول الله).2 عمربنخطاب در گفتگوئی با ابن عباس در دوران خلافتش داشت به او گفت: تحقیقا پیامبر میخواست در وصیتش بنام علی تصریح کند؛ من مانع شدم و نگذاشتم وصیت کند. و ابن ابی الحدید گوید: احمد بن ابی طاهر صاحب کتاب تاریخ بغداد این خبر را مسند نقل کرده است.3 به نقل بخاری و احمد و مسلم و ابنسعد حاضران در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به اختلاف و مجادله با یکدیگر برخواستند و از آنها کسی میگفت: آنچه عمر گفته4.
-
اگر فضائلی که برای ابوبکر از زبان حضرت خاتم الانبیاء و اقتداء آن حضرت به ابوبکر ساختهاند صحیح بود و دروغ نبود، چرا اولین بیعت کننده با ابوبکر، یعنی عمر بن خطاب از وصیت کردن پیغمر بزرگوار بدین روش نامتناسب جلوگیری و مخالفت خود را با پیغمبر آشکار کرد و همکیشانش را که یکی ابوبکر بود، با خود یدک کشید؟!
-
ابوبکر در حال احتضار، در حال غشی و بیهوشی افتاده بود که عثمان از پیش خود وصیت او را خودسرانه چنین نوشت که عمر را به جانشینی و خلیفه بعد از خود انتخاب کردم. بعد از آن که ابوبکر به هوش آمد، گفت من هم همین را میخواستم بگویم.5 وقتی پیامبر معصوم خدا برای امر دینی میخواهد وصیت بنویسد، به سادگی با چنان غوغاگری، متهم به هذیان میشود، چرا عمر با این وصیت باطل مخالفت نکرد. گفتهاند پیامبر جانشین تعیین نکرد و آن را به امت واگذار کرد، چرا ابوبکر با این وصیت با رسول خدا مخالفت کرد؟!
آیا با این همه نمیتوان گفت ممانعت از وصیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و تشکیل شورای سقیفه توطئهی از قبل تعیین شده بود؟
1صحیح البخاری کتاب العلم باب کتابة العلم کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنی و صحیح مسلم کتاب الوصیة فی باب ترک الوصیة و مسند احمد1: 326و336 و طبقات ابن سعد2: 37
2صحیح البخاری فی الجهاد و السیر فی باب هل یستشفع ؛ لی آهل المدینة و فی کتاب بدأ الخلق فی باب مرض النبی صلی الله علیه و آله و صحیح مسلم فی باب ترک الوصیة ومسند احمد1: 222 و طبقات ابن سعد2: 36
3شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید 12: 21
4مسند احمد1:324 و336 طبقات ابن سعد2: 37 صحیح مسلم کتاب الوصیة فی باب ترک الوصیة صحیح البخاری کتاب المرض باب قول قول المریض قوموا عنی
5الملل و النحل شهرستانی 1: 25 تاریخ الخلفاء سیوطی1: 82 تاریخ الکامل2: 292 تاریخ الخمیس2: 236 و غیر اینها.
- ۸۹/۰۴/۲۶