مکتب ثقلین

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

جهل ابوبکر در تفسیر و احکام

از جهل ابوبکر در تفسیر قرآن چند مورد بررسی می­شود:

  • عین الله حسنی

عدم شجاعت ابوبکر

واقعه­ی خیبر نیز همانند واقعه اعلام برائت است. در احادیث صحیحه به اسناد متعدد نقل کرده‌اند: «إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه (و آله) أَعْطَی أَبَا بَکْرٍ الرَّایَةَ فَرَجَعَ مُنْهَزِماً ثُمَّ أَعْطَاهَا لِعُمَرَ فَرَجَعَ مُنْهَزِماً فَقَالَ صلی الله علیه (و آله) لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّارٍ ثُمَّ أَعْطَاهَا لِعَلِیٍّ (علیه السلام)1.‏ پیامبر پرچم را به ابوبکر سپرد و او گریزان بازگشت. سپس به عمر سپرد، او نیز پرچم را گرفت و مانند او گریزان باز گشت. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «همانا پرچم را به کسی می‏سپارم که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز دوستدار آنان است؛ حمله ‏کننده‏ای ناگریزنده استسپس پرچم را به علی (علیه السّلام) داد.

رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله) با این عمل برتری علی را آشکار ساخت. زیرا به نص قرآن: «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَی ‏(نجم : 3-4) (پیامبر سخن از روی هوا نمی‏گوید و گفتار او جز وحی نیست). پس باید پرچم را به فرمان خدا به آن دو تن سپرده باشد. تردیدی نیست که خداوند از ازل به همه چیز آگاه بود و فرار آن دو تن را نیز می‏دانست و در واقع می‌خواست نشان دههد اهلیت به فداکاری در راه دین اسلام را ندارند.

1خصائص نسائی:5؛ ذخائر العقبی: 72؛ مجمع الزوائد6: 150وقال: رواه احمد ورجاله رجال صحیح؛ مسنداحمد1: 99-5: 353؛ صحیح بخاری5: 22و171؛ وصحیح مسلم4: 108؛ مستدرک حاکم3: 38-و437

  • عین الله حسنی

 

سلب صلاحیت ازابوبکر برای اعلام برائت

خدای عزّ وجلّ این آیات را برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل کرد: «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ * فَسِیحُواْ فىِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکمُ‏ْ غَیرُْ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مخُْزِی الْکَافِرِینَ * وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ‏ِ الْأَکْبرَِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیرٌْ لَّکُمْ وَ إِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیرُْ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ * إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثمُ‏َّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیًْا وَ لَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلىَ‏ مُدَّتهِِمْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِینَ * فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهُْرُ الحُْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (توبة : 1-5)» (این، برائت از سوی خدا و پیامبر او به سوی کسانی از مشرکان است که شما با آنان پیمان بسته‏اید. پس (ای مشرکان) چهار ماه در زمین بگردید و بدانید که شما عاجز کننده­ی خدا نیستید و اینکه خدا خوار کننده­ی کافران است. و این اعلامی از سوی خدا و پیامبر او بر مردم در روز حج اکبر است که همانا خدا و پیامبر او از مشرکان بیزارند، پس اگر توبه کردید به سود شما است و اگر روی گردان شدید بدانید که شما عاجز کننده­ی خدا نیستید و کسانی را که کافر شدند به عذابی دردناک مژده بده. مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته‏اید و آن‌ها پس از آن به شما نقصی نرسانده­اند و به ضرر شما کسی را کمک نکرده‏اند، پس با آنان پیمانشان را تا پایان مدتشان به انتها برسانید. همانا خداوند پرهیزگاران را دوست می‏دارد. پس چون ماه­های حرام تمام شود، مشرکان را در هر کجا که پیدا کردید بکشید و آنها را بگیرید و محصورشان کنید و همه جا در کمین آن‌ها بنشینید، پس اگر توبه کردند و نماز را به پاداشتند و زکات را دادند، آنگاه راه آن‌ها را باز کنید، همانا خداوند آمرزنده­ی رحم کننده بر اهل ایمان است‏.)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سال­هایی که در مدینه بود، با گروه­هایی از مشرکان پیمان عدم تعرض بسته بود. تا وقتی که مشرکان بر پیمان خود پای­بند بودند، پیامبر اسلام نیز آن را محترم می‏شمرد. اما در نهاد اهل گناه وفا به عهد معنا ندارد، بدین جهت بسیاری از مشرکان به تدریج پیمان­های خود را نقض کردند و به دشمنان اسلام کمک نمودند و پیمان خود را محترم نداشتند. خدای تعالی می‌فرماید: «وَ إِمَّا تخََافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىَ‏ سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الخَْائنِینَ * وَ لَا یحَْسَبنَ‏َّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنهَُّمْ لَا یُعْجِزُونَ (انفال: 58-59) (و اگر از خیانت گروهی ترسیدی، به همان سان (پیمانشان را) به سوی آنها بیفکن که خدا خائنان را دوست ندارد. و کسانی که کافر شدند گمان نکنند که پیشی گرفته‏اند آنها نمی‏توانند (خدا و رسولش را) عاجز کنند.

این که خدای تعالی می‏فرماید: «این برائتی از سوی خدا و رسول از آن گروه از مشرکان است که با آنها پیمان دارید» یعنی پیمان آن‌ها لغو می‏شود. دلیل آن هم همان پیمان­شکنی مشرکان و خیانت آن‌ها به اسلام و مسلمانان است که خداوند لغو پیمان و برائت از مشرکان را آشکارا اعلام می‏کند. اما با رعایت عطوفت اسلامی چهار ماه به مشرکان مهلت داد تا تکلیف خود را روشن کنند یا مسلمان شوند و یا آماده­ی جنگ شوند و یادآور شد که بدانند نمی‏توانند خدای را عاجز و ناتوان کنند. خدا از پسِ مشرکان بر می‏آید و کافران را خوار می‏کند.

به نقل مفسران، این آیات سال نهم هجرت نازل شدند که سال حجّ ابوبکر بود. پیامبر (صلی اللَّه علیه وآله و سلم) به ابوبکر دستور داد این آیات را همراه خود به مکه آورد و بر مشرکان لغو پیمان را آشکارا اعلام کند. ابوبکر حرکت کرد. بعد از حرکت ابوبکر رسول الله (صلی الله علیه و آله) علی علیه السلام را خواست و به او فرمود: «در هرکجا به ابوبکر رسیدی آیات را از او بگیر وخود بر اهل مکه بخوان». در نزدیکی­های مکه ابوبکر صدای شتر پیامبر«عضباء» را شنید. هراسان برگشته، نگاه کرد، دید امیر المؤمنین (علیه ‌السلام) سوار شتر پیامبر می‌آید. وقتی به او رسید، نامه­ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به وی داد که در آن نوشته شده بود علی باید برائت را ابلاغ کند و جز مردی از اهل بیت پیامبر شایستگی این امر مهم را ندارد. علی امیر المؤمنین صلوات الله علیه در ایام تشریق بیزاری خدا و رسول الله (صلی الله علیه و آله) را از مشرکان اعلام کرده و لغو پیمان را آشکارا به گوش مشرکان مکه رساند؛ و ب آن‌ها فهماند چهار ماه مهلت داده می‌شود یا مسلمان شوند و یا به جنگ حاضر شوند و اعلام کرد از سال آینده، مشرکان را اجازه ندارند حج گزارند و نه از این پس با تن عریان طواف کنند1. این امر مهم اسلامی و تاریخی را بزرگان اهل سنت در کتاب­های حدیثی و تاریخی و تفسیری مهم خود به اسناد معتبر بازگو کرده‌اند.

چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اول ابوبکر را مأمور کرد برائت از مشرکان و لغو معاعده را به آن‌ها اعلام نماید، اما بعد علی امیر المؤمنین رامأمور کرد آن را از ابوبکر بگیرد و خودش اعلام نماید؟ روشن است اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آهنگ اظهار فضیلت امیرالمؤمنین بر ابوبکر و بیان لزوم تبعیت از آن بزرگوار ند‏اشت، ابوبکر را پس از خروج از مدینه باز نمی‏گرداند و از آغاز این مهم را به او نمی‏سپرد. بنابر این فرومایگی ابوبکر بر همگان نهان می‏ماند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امر پروردگار در آغاز اجازه داد تا او پیش رود؛ زیرا در علم حق آشکار بود که بیشتر امّت بعد از پیامبر مقصر خواهند بود، پس این ماجرا را بدین گونه پدید آورد تا در قیامت حجت او بر مردم باشد.

احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده است: پیامبر ابوبکر را برای رسانیدن برائت به اهل مکه مأمور کرد. چون ابوبکر به ذی الحلیفه رسید، پیامبر علی را فرا خواند و گفت: «ابوبکر را دریاب و هر جا به او رسیدی، آیات را از او بگیر و خود بر اهل مکه بخوان». امیر المؤمنین فرمود: ابوبکر را در جحفه یافتم و نوشته­ی آیات از او ستاندم. ابوبکر نزد پیامبر آمد و گفت: ای فرستاده­ی خدا آیا درباره­ی من چیزی نازل شده است؟ پیامبر فرمود: «نه، ولی جبرئیل بر من فرود آمد و گفت که برائت را تنها تو یا مردی از تو ابلاغ خواهد کرد2

ترمذی از عبد اللَّه بن عباس، روایت می‌کند: پیامبر ابوبکر را فراخواند و فرمان داد در موسم حج، ابلاغ برائت کند. سپس علی را پی او فرستاد. ابوبکر در راه که بانگ شتر پیامبر، غضباء را شنید؛ هراسان برخاست و گمان برد چیزی رخ داده است. حضرت علی (علیه ‌السلام) نامه­ی پیامبر را به وی داد که در آن نوشته شده بود علی باید برائت را ابلاغ کند و جز مردی از اهل بیت پیامبر شایستگی این مهم را ندارد. آنگاه رهسپار شدند. علی در ایام تشریق بیزاری خدا و رسول از مشرکان را آشکارا به گوش ایشان رساند: اهل شرک را چهار ماه مهلت است و از سال آینده، مشرکان را نرسد که حج گزارند و نه از این پس با تن عریان طواف کنند و جز مؤمنان کسی به بهشت داخل نمی‌شود3. ابوبکر به نزد پیامبر بازگشت و پرسید: در باره من آیه‏ای نازل شده است؟ پیامبر فرمود: «نه، ولی برائت را جز من یا مردی از اهل من، نخواهد رساند.4

کسی که برای ابلاغ برائت از مشرکان را با خواندن چند آیه، آن هم در یک پیش آمد، شایستگی نداشته باشد؛ چگونه سزاوار مسؤلیت خلافت است که تا روز واپسین مواجه با حوادث سنگین است؟

اساساً ابوبکر از اصول وفروع دین نیز چندان چیزی نمی‌دانست و از این و آن درخواست آموزش و تعلیم می­نمود5. درست به این دلیل است علما ومتکلمین بالا دست اهل سنت جواز تقدیم مفضول بر أفضل را عنوان کرده‌اند و شایسته­سالاری را نپذیرفته­اند که رأی هر عاقلی است!6 این طرز تفکر در پیشگاه بینش­های علمی و وحیانی جداً شرم آور است. علی امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در این خصوص چه زیبا فرموده: ابوبکر پسر ابی قحافه خود بهتر می‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلام و جانشینی رسول اکرم (صلوات الله علیه وآله) چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می‌کند و ابوبکر می‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشه‌ها) به بلندای آن نتوانند پرواز کند7 خداوند بزرگ چه نیکو فرمود: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ (الزمر : 9)» (بگو: آیا کسانی که می‏دانند و کسانی که نمی‏دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکّر می‏شوند و پند می‏پذیرند.)

یکی از روش‏های تربیت، مقایسه خوبی‏ها و بدی‏ها و خوبان و بدان است و پندپذیری نشانه­ی عقل سلیم است. چنانچه می‌فرماید: «أَ فَلَمْ یَسِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَتَکُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بهَِا أَوْ ءَاذَانٌ یَسْمَعُونَ بهَِا فَإِنهََّا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتىِ فىِ الصُّدُورِ(حج:46) (آیا آن‌ها سیر در زمین نکردند تا دل­هایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوش­های شنوایی که ندای حق را بشنوند؟ چه بسیارند کسانی که ظاهراً چشم بینا و گوش شنوا دارند، اما در واقع کوران و کرانند، چرا که چشم­های ظاهر نابینا نیست، بلکه دل­هایی که در سینه‏ها جای دارند، کور باشند.) یعنی توان تشخیص حق ازناحق ندارند. اگر خداوند آهنگ اظهار فضیلت علی امیر مؤمنان (علیه ‌السلام) بر ‏ابی­بکر و تبعیت­اش را از آن حضرت را نداشت، او را پس از خروج از مدینه باز نمی‏گرداند.

1تفسیر کشاف2: 26؛ تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل2: 215ودر حاشیه آن مدارک التنزیل وحقائق التأویل2: 214؛ شواهد التنزیل1: 223- 228 با چندین سند ؛ جامع الاصول ابن اثیر9: 457؛ ینابیع المودة : 88

2مسند احمد 1: 3-151-330 3: 283؛ ومرجعه شود به کنز العمال 1: 246-6: 399؛ مجمع الزوائد هیتمی4: 11

3صحیح ترمذی2: 183؛ خصا ئص نسائی02و مراجعه شود به مستدرک الصحیحین3: 51؛ تفسیر جامع البیان10: 46-47

4ذخائر العقبی: 69؛ کنز العمال1: 246؛ خصئص نسائی:8؛ ریاض النظرة2: 203؛در المنثور3:209باسناد متعدد تفسیر ابن کثیر2: 333باسناد متعدد ؛

5در المنثور6: 317؛ تفسیر ابن کثیر1: 5 و4: 473؛ تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل380؛ مقدمة اصول التفسیر ابن تیمیة:30؛ تفسیر الکشاف3: 314؛ فتح الباری ابن حجر13: 230؛ تفسیر القرطبی1: 29صحیح بخاری باب میراث الجدّ؛ احکام القرآن جصاص1: 82؛ تاریخ الخلفاء سیوطی1: 96؛ سنن بیهقی6: 352

6خطبه ابن ابیالحدید به شرح نهج البلاغة ؛ التمهید باقلانی:181-185- 186

7نهج البلاغة اول خطبه شقشقیه

  • عین الله حسنی

مِی خواری ابوبکر

ابوبکر بعد از اسلام تا سال هشتم هجری از می­خواری دست بر نداشت. ابن حجر و احمدبن حنبل و بخاری و مسلم و دیگران از محدثین و مفسرین و مورخین از بزرگان علمای عامه به نقل از قتاده و معمر بن ثابت و نیز کسانی دیگر، از انس نقل کرده‌اند که گروه ده نفری درخانه­ی ابوطلحة زید بن سهل در سال هشتم هجری گرد آمده بودند؛ من از همه کوچکتر و ساقی مجلس بودم. ابن حجر در فتح­الباری آن‌ها را به نام می­شمارد: 1- ابوبکر بن ابی­قحافه 2-عمر بن الخطاب 3-ابوعبیدة جراح4- ابو طلحة زیدبن سهل5- سهیل بن بیضاء 6- أبیّ بن کعب 7-ابو دجانة سماک بن خرشة 8 ابو ایوب انصاری 9- ابوبکر بن شغوب 10- انس بن مالک ساقی مجلس. طبری و هیتمی معاذ بن جبل را نیز نام برده‌اند که در این صورت یازده نفر می‌شوند1.

این در حالی بود که آیات: «یَسَْلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکْبرَُ مِن نَّفْعِهِمَا وَ یَسَْلُونَکَ مَا ذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَالِکَ یُبَینِ‏ُّ اللَّهُ لَکُمُ الاَْیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (بقرة:219)» و آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَی‏ حَتىَ‏ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُون ‏(نساء:43)» نازل شده بود. آلوسی گوید: «بزرگان صحابه بعد از نزول آیه­ی خمر در سوره­ی بقره می­خواری می­کردند و می‌گفتند: می‌خوریم آنچه را برای ما نفع دارد و از می­خواری امتناع نداشتند تا این که آیه­ی مائده نازل شد2. حال آن که بسیاری از علمای اهل سنت از این دو آیه حرمت را استفاده و به حرمت همه­ی مست کننده­ها فتوا داده‌اند.

1فتح الباری10: 30؛ عمدة القاری10: 84؛ مسند احمد: 181 -227؛ صحیح مسلم کتاب الاشربة باب تحریم الخمر؛ صحیح بخاری کتاب التفسیر فی سورة المائدة فی آیة الخمر؛ درالمنثور 2: 321؛ تفسیر ا بن کثیر2: 93-94؛ سنن بیهقی8: 29 وغیر اینها ازکتا بهای معتبر.

2تفسیر روح المعانی2: 251

  • عین الله حسنی

اگرخلافت از احکام شرعیه باشد همانند سایر احکام می‌ماند، مثل نماز و روزه و حج، در چنین احکامی شورا جایی ندارد؛ بلکه با نص است. مدعای شیعه آن است که خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نظیر چنین احکامی است. آیا خلافت به معنی جانشینی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است یا خیر؟ اگر به معنای جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نباشد؛ ارزش دینی ندارد، بلکه همانند منتخبان سایر ملت­ها است که تنها ارزش سیاسی دارد و شاید ارزش قانونی داشته باشد. به همین جهت، همه اتفاق نظر دارند که خلافت به معنای جانشینی آن حضرت است و این عنوان به خلافت معنا و مفهوم و مدعی آن ارزش می‌دهد.

  • عین الله حسنی

می‌گویند: با وفات پیامبر دین تکمیل و قرآن و سنت قانون جاودانی و ضمانت شده گردید. جانشینان پیامبر دیگر واضع وتشریع کننده قوانین الهی نبودند و فقط مجری قوانین لازم بود که به حق، اصحاب حضرت رسول خوب از عهده این کار برآمدند و طبق دستور آیه شریفه «وَ أَمْرُهُمْ شُورَی‏ بَینَهُم(شوری:38)» با مشورت و رأی همگانی جانشین پیامبر را برگزیدند.

  • عین الله حسنی

تعیین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دو شکل ممکن است: 1) با انتصاب از جانب خدا و با معرفی رسول او؛ 2) با انتخاب مردم. دلایل متعددی می‌توان آورد بر این که تنها حقّ تعالی شایسته­ی تعیین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. از جمله این که هیچ کس از درون هیچ کس آگاه نمی­باشد، بنابر این، برگزیده­ی مردم چنانچه امکان دارد مصلح باشد، امکان دارد مفسد باشد.

  • عین الله حسنی

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و به نستعین

 انه خیر ناصر و معین

ستایش از آنِ درگاه کبریاء و عظمت پروردگار است که ذات قدسی­اش بی آغاز و بی­پایان است. دیده­ی کوتاه­بین ما یاراى دیدارش ندارد و فکر کوچک ما از عهده­ی توصیف و تعریفش برنیاید.

خدای را سپاسگزارم که بر ما منت نهاد و جهان تاریک ما را با فروغ خورشید تابناک رسالت، خاتم الأنبیاء، محمد مصطفی (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) روشن فرمود.

درود خدا بر او و بر خاندان پاکش و دودمان بى­آکش.

آنان که به تصدیق و تعظیم وى سبقت جسته‏اند؛ آنان که به تبلیغ وحى حق و اعلاى کلمه پاک توحید و نشر قرآن پرداختند؛ آنان که از بدگویى دشمنان نهراسیدند و آنان که لجاج دنیاپرستان به پیکار مقدس و قدم استوارشان لرزه­ی تردید نیفکند.

این وبلاگ برای نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام)، بیان فضایل و حقوق آنان و نشان دادن چهره­ی دشمنان آنان گشایش یافت. مطالب وبلاگ، قطعاتی از آثار مکتوب و مفصل اینجانب است که اغلب آنان به چاپ نرسیده‌اند. از آنجا که بیشتر آثار اینجانب به زبان عربی است؛ برخی از مطالب وبلاگ به زبان عربی خواهد بود.

  • عین الله حسنی