موضع اهل بیت در برابر سقیفه
ابوبکر در آستانهی مرگش از ستمی که در حق صدیقهی شهیده (سلام الله علیها) روا داشته اظهار ندامت کرده و گفت: کاش خانه فاطمه را وامینهادم و حرمت آن را نمیشکستم؛ حتی اگر برای جنگ در را بسته بودند1. پشیمانی در حال مرگ نه به خود او و نه به مظلومهی شهیده سودی نخواهد نداشت. پس جز نیرنگ سیاسی جهت اغفال توده مردم نبود!! ابوبکر و عمر آهنگ سوزاندن خانهی دختر رسول الله و امیرمؤمنان را داشتند و در آن خانه، علی فاطمه، حسن وحسین صلوات الله علیهم و گروهی از بنیهاشم بودند. چون در ابوبکر شایستگی خلافت نمیدیدند، از بیعت با ابوبکر سرپیچی میکردند.
1به قسمتی از مصادر ش قبلا اشاره شده مراجعه شود
ابن قتیبة الدینوری گوید: ابوبکر از کسانی از بیعت خودداری کرده بودند، جویا شد که در خانهی علی(علیه السلام) گرد آمده بودند. عمر را به سوی آنان فرستاد. عمر به در خانه علی (علیه السلام) آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند؛ ولی آنان از کارخودداری کردند. عمر هیزم خواست و گفت: به خدا سوگند باید بیرون آیید؛ و اضافه کرد: سوگند به آنکه جان عمر دردست اوست، اگر بیرون نیایند خانه را با هرکه در آن است میسوزانم. به او گفته شد: ای ابو حفص فاطمه در آن خانه است. گفت: اگرچه فاطمه در آن خانه باشد. آنان که در خانه علی بودند، جز علی (علیه السلام) همگی بیرون آمدند و بیعت کردند. علی (علیه السلام) گفت: سوگند یاد کردهام که از خانه بیرون نیایم و عبا بر دوش نیاندازم تا وقتی که قرآن را جمعآوری کنم. فاطمه (علیها السلام) جلو در ایستاد و گفت: هیچ مردمی پیدا نمیشود که دیدارشان همچو دیدار شما برای من بد و نفرتانگیز باشد؛ جنازه رسول الله صلی الله علیه (و آله) را بر روی دستهای ما تنها گذاشتید و با تصرف خلافت کار خود را کردید، بی آن که از ما نظر خواهید و حق ما را به خود ما باز نگرداندید. عمر پیش ابوبکر برگشت و گفت: آیا از این شخص متخلف بیعت نمیگیری؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شده او بود دستور داد برود وعلی(علیه السلام)را پیش او بیاورد قنفذ آمد علی (علیه السلام) گفت: چه میخواهی؟ قنفذ گفت خلیفه رسول الله تورا میخواند. آن حضرت جواب داد چقدر زود بر پیامبر صلی الله علیه (وآله) دروغ روا داشتند (یعنی ابوبکر را خلیفهی پیامبر خواندید). قنفذ برگشت و موضوع را گزارش داد. ابوبکر بسیار گریه کرد. دوباره عمر گفت: به این متخلف از بیعت مهلت نده. ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد و به او بگو خلیفهی رسول الله گوید بیا با او بیعت کن. قنفذ چنان کرد. علی(علیه السلام) باصدای بلند فرمود: سبحان الله چیزی ادعائی کرده که به آن صلاحیت ندارد. پس قنفذ برگشت آنچه شده بود گزارش کرد. ابوبکر بسیار گریه کرد. سپس عمر با جماعت (همدستان خود) بلند شدند تا به در خانهی فاطمه آمدند. پس در را زدند. به محض این که فاطمه (سلام الله علیها) صدای آنها را شنید، با صدای بلند فریاد زد: ای پدر، ای رسول الله! چه چیزها بعد از تو از ابن خطاب و ابوبکر ابن قحافه دیدیم. مردم وقتی که صدا و گریهی فاطمه (سلام الله علیها) را شنیدند، گریهکنان برگشتند. چنان گریه میکردند که نزدیک بود قلبهای آنان پاره و جگر آنان تکه تکه شود. عمر با عدّهای ماند و علی (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند و او را نزد ابوبکر بردند. به او گفتند: بیعت کن. جواب داد: اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت به خدا سوگند گردن تو را میزنیم. علی (علیه السلام) گفت: آیا بندهی خدا و برادر رسول خدا را میکشید؟ عمرگفت: بندهی خدا را میکشیم؛ اما برادر رسول خدا را نه. ابوبکر ساکت بود سخن نمیگفت. عمر به او گفت: آیا دربارهی کار خود فرمانی نمیدهی؟ ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه در کنار او است او را مجبور به بیعت نمیکنیم. پس از آن علی (علیه السلام) خود را به قبر رسول الله صلی الله علیه (و آله) رساند؛ در حالی که صیحه میکشید و گریه میکرد و سخن هارون به موسی را ندا میکرد: «قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنىِ (اعراف:150)» (این کلام هارون علیه السلام است میفرماید ای پسر مادرم قوم مرا ناتوان گردانید ونزدیک بود مرا بکشند)1.
حضرت با قرائت این آیه در تشبیه این گروه به قوم موسی علیه السلام بسیار متناسب اشاره نموده است. این سند تاریخی از یک سنی متعصب سرسخت چند پیام مهم قابل دقت و ملاحظه عقلانی را دارا میباشد.
-
این گریههای ابوبکر گریه نیرنگ سیاسی بود وگرنه آخرتش را به قدرت چند روزهی دنیا معامله نمیکرد و خود را نجات میداد.
-
عمر گفته که بنده خدارا میکشیم و اما برادر رسول خدا را نه. یعنی هم ازکشتن بندگان خدا و مسلمانان برای رسیدن به خواستهی خود واهمه ندارد؛ هم این که رسول الله (صلی الله علیه و آله) تکذیب میکند که علی علیه السلام را برادر خود خوانده است؛ نکتهای که در احادیث در ابواب مختلف متواتر نقل شده است.
-
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر به شدت امتناع داشت بنحوی که نتوانستند اورا وادار به خواسته خود نمایند.
-
علی (علیه السلام) که دراحادیث متواتر در کتابهای معتبر اهل سنت نقل شده «صدیق أکبر» است و پیامبر سفارش کرده در فتنهها به او پناه برده شود2؛ در پاسخ به قنفذ میگوید: «لسریع ما کذبتم علی رسول الله» (چقدر زود بر پیامبر دروغ روا داشتند) و فرمود:«سبحان الله لقد إدّعی ما لیس له» (سبحان الله ادعای چیزی کرده که به آن صلاحیت ندارد).
-
عمر به دستور ابوبکر به خانه آتش زده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جبرئیل بدون اذن فاطمه وارد نشدند!!!
1الامامة والسیاسة1: 12؛-و13
2از آن احادیث عن أ بی لیلی الغفاریة قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه(وآله) وسلّم یقول: سیکون من بعدی فتنة فإذا کان ذلک فالزموا علی بن ابی طالب فإنّه اوّل من آمن بی؛ وأوّل من یصا فحنی یوم القیامة ؛ وهو الصدّیق الأکبر ؛ وهو فاروق هذه الأمّة وهو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب المنافقین. از جمله مصادر: اسد الغابة 5: 287؛ الاصابة4: 171ودر حاشیه آن اللصابة: 170؛ واز ابوذز وسلمان مجمع الزوائد هیتمی9: 102؛ الریاض النظرة 2:155؛ فیض القدیر4: 358؛ وکنز العمال 6: 156و 405و غیر اینها ازمصادر حدیث.
- ۸۹/۰۴/۱۴