مکتب ثقلین

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

مسایل امام­شناسی چنان نیست که تنها یک مسئله­ی اعتقادی جدا افتاده از سایر معارف و ساحت ایمانی انسان باشد؛ بلکه امری است که در شبکه­ی معرفت دینی، با تمام اجزای آن می­پیوندد و هویت ایمانی را فرامی­برد تمامیت عرصه­ی شناختی انسان را تحت اندیشه­ی والای ولایت الهی ارتقا می­بخشد.

معرفت به مسایل امام­شناسی با تکوین سعه­ی وجودی انسان و سعادت ابدی وی پیوند دارد که باید با ابتنا بر وحی و برهان سلیم، در روح انسان ریشه دواند و جان انسان جوانه زند. این معرفت ارجمند باید انسان را به سرمنزل اطاعت رساند و در نهایت به مقام و مرتبت فرازمند تسلیم و اسلام محض ره برد. جنس معرفت به مسایل امام­شناسی، از جنس دانستنی­های عقل جزوی­اندیش نیست که تنها در انبان شناخت ذهنی آدمی تلنبار گردد؛ بلکه از جنس دانش و بینشی است که به نور می­پیوندد و صاحب آن را به روشن­بینی و بصیرت معنوی می­رساند که تمام شئونات حیاتش را درمی­نوردد و ساحت اندیشگی و رفتاری را در پرتو خود فروغ می­بخشد. درک فضایل رسول اعظم صلی الله علیه و اله و اهل بیت علیهم السلام و وقوف بر مرتبت الهی آنان، موجب جلای دیده و صفای جان و سبب سیر در مسالک معنوی و صعود بر مدارج کمالات است. این معرفت رهایی­بخش، دل مؤمن را از تیرگی گناهان و کژاندیشی­ها می­شوید و به سرچشمه­ی پاکی و سلامت روح رهنمون می­شود. علی امیرالمومنین علیه اسلام فرمود: «المعرفة برهان الفضل»1

خداوند ما را به مودّت اهل بیت علیهم السلام دستور داده است. مودت دوست صدیق و جان­نثاری پایدار را می­گویند.2 معرفت به فضایل و مناقب آنان و مودت بدان بزرگواران در طول حب الهی است و اهل معرفت بدان وسیله در منازل سلوک دینی گام می­نهند و مراتب صعود را به سوی پروردگار طی می­کنند. این روشن ضمیران هرچند در میان مردمان می­زیند، اما پیش از آن و بیش از آن خود را در محضر حضرت احدیت جلّت عظمته می­بینند و در پرتو نور ولایت، آن اولیای معصوم الهی و ائمه­ی هدی علیهم السلام را شاهد کردار و گفتار و پنهان و آشکار خود می­دانند3 و بدان سبب همواره در شکوه حضور الهی، در میانه­ی خوف ورجاء می­زیند. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله4

اهل معرفت به ظاهر با مردم­اند؛ ولی قلبشان متوجه خدای متعال است.

1غررالحکم ص829

2ینابیع المودة، ص14.

3خدواند عزوجل می­فرماید:

*وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* (التوبة : 105)

و بگو کارشان را بکنند، پس خدا و رسول او مؤمنان کار شما را خواهند دید و به زودی به سوی دانای پنهان و آشکار باز گردانده می­شوید، آنگاه شما را به آنچه کرده­اید، خبر می­دهند.

4بحار الانوار، ج2، ص394.

  • عین الله حسنی

یتلخّص دعوة الأنبیاء ورسالتهم بإثارة دفائن العقول؛ وإرشادهم إلی الفطرة بمعرفة الله؛ وتوحیده؛ والنجاح من الشرک والکفر إلی الطاعة والعبودیة لله سبحانه وتعالی؛ وتنظیم أمور المعاش والمعاد بما جاؤا من عند الله العلیم الحکیم.

قال أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ؛ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ؛ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ؛ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ؛ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ؛ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ؛ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ؛ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ؛ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ؛ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ؛ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ؛ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ؛ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ؛ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ؛ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ؛ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ؛ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ؛ وَ لَا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ؛ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ‏؛ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ؛ عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ؛ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ؛ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ؛ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ؛ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ؛ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ ؛ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ؛ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ؛ کَرِیماً مِیلَادُهُ؛ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ؛ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ؛ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ؛ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ؛ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ؛ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ؛ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلی علیه وآله لِقَاءَهُ؛ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ؛ وَ أَکْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا؛ وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى؛ فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً». 1

فیستهدف دعوة الأنبیاء أموراً. منها:

1- أول دعوتهم وأکبر هدفهم هدایة الناس علی أداء ما خلقوا لإجله وهو معرفة الله والعبودیة له سبحانه؛ کما قال الله عزّوجلّ: «وَ مَا خَلَقْتُ الجِْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (الذاریات: 56)»؛ وأن ینبّهوا «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْالَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (الروم: 30 )» فی کلّ زمان وفی کلّ مکان؛ و إصلاح العقیدة فی الله ؛ وتصحیح الصلة بین العبد وبین خالقه؛ والدعوة لإخلاص الدین لله والعبودیة له وحده عزّوجلّ؛ وأنه هو النافع المستحق للعبادة والدعاء والإلتجاء والنسک لساحة قدسه وحده؛ وکانت حملة الأنبیاء وهجمة تبلیغهم متمرکزة وموّجهة إلی نفی الشرک والکفر والنفاق والإلحاد. یشهد بذلک آیات عدیدة من القرآن وسنّة دعوتهم علیهم السلام.

2- من رسالة الأنبیاء الدعوة إلی معرفة أنفسهم والإیمان بنبوّتهم وکمالاتهم المفاضة من الله الرؤف الرحیم؛ وهم أئمّة یهدون بأمرالله تعالی إلی المعارف الأصیلة التی هی من أرکان الدین وأساسه؛ ولن ینال العقل إلی معرفتها إلا بالتعلم عمّن یوحی إلیه بإذن الله. مثلاً من وظائف النبوة و رسالتها الدعوة بعوالم الغیبیة الّتی لایصل العقل إلیها من دون هدایة الأنبیاء علیهم السلام. فمن زعم أن العقل من دون تعلّم عن الأنبیاء وبإستقلاله یدرک الحقایق والمعارف فقد ضلّ عن الحق؛ ولایصل علی المطلوب سیّما فی الأمور الغبیة الّتی لایدرکها العقل ولایعرفها إلاَ بالإستضائة ممّا أوحی الله إلی أنبیائه علیهم السلام. فلا یختصّ قصور العقل بتحصیل الأحکام؛ بل قصوره فی إدراک العقائد والمعارف الّتی من الأمور الغبیة من الواضحات وإختلاف الآراء فیها من أقوى الشاهد بذلک .

قال الفقیه الأعظم الشیخ الأنصاری رضوان الله علیه: «وأوجب من ذلک الخوض فی المطالب العقلیة النظریة؛ لإدراک مایتعلق بأصول الدین فإنه تعریض لهلاک الدائم والعذاب ا لخالد»2. وقال الشیخ المفید أعلی الله مقامه: «وأتفقت الإمامیة علی أن العقل یحتاج فی علمه نتائجه إلی السمع ینبّه العاقل علی کیفیة الإستدلال».3

وقال عفیف عبد الفتاح طبّارة من علماء العامة : ولقد حاولت الفلسفة الإغریقیة وغیرها أن تخوض فی الإلهیّات؛ فجائت بالسخف المرذول والمتناقض من الآراء؛ کما إختلف العلماء حدیثاً فی تفسیرهم لهذه الإلهیّات عند ما إعتمدوا علی عقولهم؛ بینما الأنبیاء جاؤا بالقول الفصل فی تفسیر وتحدید هذه القوّة الإلهیّة بما یطمئنّ إلیه العقل.4

3-من رسالة الأنبیاء علیهم السلام تعلیم الأخلاق الفاضلة وتهذیب النفوس عمّا یردیها بتبیین الأحکام والسنن؛ وترغیب الناس إلی المعارف الحقّة؛ ومحاسن الأخلاق؛ والأعمال الصالحة الّتی تؤّهل الإنسان إلی مرضات الله سبحانه؛ ویصحّح صلة بین العبد و بین ربّه؛ وبتحذیرالناس وترهیبهم من مساوی الأخلاق والأعمال المنکرة الّتی یفسد بها المجتمع الأنسانی وتؤدّی إلی سخط الله وعذابه. فینتظمون نظام الحیاة للإنسان بإرائة الطریق له؛ لیسلک الحیاة المثلی بالشرائع والمعارف الراقیة الّتی یتلقونه من الله عزّوجلّ.

واضح عند الکلّ: أن الناس بجمیع أقشارهم لایستطیون التوصل بعقولهم إلی جمیع ذلک؛ بل الأقلّ منها. لأن عوامل غرائزهم وشهواتهم تجعل مصالحهم فی هفوة متفاوتة؛ وعقولهم محدود لا یحیط جمیعها. قد یعملون الشرّ إذا کان فی ظاهر الأمر غنم وفائدة؛ وقدیترکون الخیر إذا کان لایضمن مایتوّهمون منافع ولا یرضی أهوائهم الخاصّة. الدلیل الواضح لذلک یومنا هذا شعار الدفاع عن حقوق البشر فی برنامج الأثیمة الدول الجائرة الطاغیة الّتی تدّعی أنهم وصلوا إلی درجة العالیة من الرقی والمدنیة؛ مع ذلک لاخفاء لأحد تراکم ما یسوّد وجوههم فی عالمنا الیوم من الفتن والظلم والطغیان و إنتهاک حقوق الضعفاء وانحدار دمائهم المحترمة بأیادیهم الأثیمة، خذلهم الله تعالی.

1-شرح نهج البلاغة عبده من خطبة الأولی

2-فرائد الأصولج1 ص21

3أوائل المقالات ص44

4-الأنبیاء مع القرآن الکریم ص15

  • عین الله حسنی

ابوبکر در آستانه­ی مرگش از ستمی که در حق صدیقه­ی شهیده (سلام الله علیها) روا داشته اظهار ندامت کرده و گفت: کاش خانه فاطمه را وامی‏نهادم و حرمت آن را نمی‏شکستم؛ حتی اگر برای جنگ در را بسته بودند1. پشیمانی در حال مرگ نه به خود او و نه به مظلومه­ی شهیده سودی نخواهد نداشت. شاید هم نیرنگ سیاسی جهت اغفال توده­ی مردم بود!!

ابوبکر و عمر آهنگ سوزاندن خانه­ی دختر رسول الله و امیرمؤمنان را داشتند و در آن خانه، علی فاطمه، حسن وحسین صلوات الله علیهم و گروهی از بنی­هاشم بودند. چون در ابوبکر شایستگی خلافت نمی­دیدند، از بیعت با ابوبکر سرپیچی می‌کردند.

ابن قتیبة الدینوری گوید:

ابوبکر از کسانی از بیعت خودداری کرده بودند، جویا شد که در خانه­ی علی(علیه السلام) گرد آمده بودند. عمر را به سوی آنان فرستاد. عمر به در خانه علی (علیه السلام) آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند؛ ولی آنان از این کار خودداری کردند. عمر هیزم خواست و گفت: به خدا سوگند باید بیرون آیید؛ و اضافه کرد: سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایند خانه را با هر که در آن است می‌سوزانم. به او گفته شد: ای ابوحفص فاطمه در آن خانه است. گفت: اگرچه فاطمه در آن خانه باشد. آنان که در خانه علی بودند، جز علی (علیه السلام) همگی بیرون آمدند و بیعت کردند. علی (علیه السلام) گفت: سوگند یاد کرده‌ام که از خانه بیرون نیایم و عبا بر دوش نیاندازم تا وقتی که قرآن را جمع­آوری کنم. فاطمه (علیها السلام) جلو در ایستاد و گفت: هیچ مردمی پیدا نمی‌شود که دیدارشان همچو دیدار شما برای من بد و نفرت­انگیز باشد؛ جنازه رسول الله صلی الله علیه (و آله) را بر روی دست­های ما تنها گذاشتید و با تصرف خلافت کار خود را کردید، بی آن که از ما نظر خواهید و حق ما را به خود ما باز نگرداندید. عمر پیش ابوبکر برگشت و گفت: آیا از این شخص متخلف بیعت نمی‌گیری؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شده او بود، دستور داد برود و علی (علیه السلام) را پیش او بیاورد. قنفذ آمد. علی (علیه السلام) گفت: چه می‌خواهی؟ قنفذ گفت: خلیفه­ی رسول الله تو را می‌خواند. آن حضرت جواب داد: چقدر زود بر پیامبر صلی الله علیه (وآله) دروغ روا داشتند (یعنی ابوبکر را خلیفه­ی پیامبر خواندید). قنفذ برگشت و موضوع را گزارش داد. ابوبکر بسیار گریه کرد. دوباره عمر گفت: به این متخلف از بیعت مهلت نده. ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد و به او بگو خلیفه­ی رسول الله گوید بیا با او بیعت کن. قنفذ چنان کرد. علی(علیه السلام) باصدای بلند فرمود: سبحان الله چیزی ادعائی کرده که به آن صلاحیت ندارد. پس قنفذ برگشت آنچه شده بود گزارش کرد. ابوبکر بسیار گریه کرد. سپس عمر با جماعت (همدستان خود) بلند شدند تا به در خانه­ی فاطمه آمدند. پس در را زدند. به محض این که فاطمه (سلام الله علیها) صدای آن‌ها را شنید، با صدای بلند فریاد زد: ای پدر، ای رسول الله! چه چیزها بعد از تو از ابن خطاب و ابوبکر ابن قحافه دیدیم. مردم وقتی که صدا و گریه­ی فاطمه (سلام الله علیها) را شنیدند، گریه­کنان برگشتند. چنان گریه می‌کردند که نزدیک بود قلب­های آنان پاره و جگر آنان تکه تکه شود. عمر با عدّه­ای ماند و علی (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند و او را نزد ابوبکر بردند. به او گفتند: بیعت کن. جواب داد: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت به خدا سوگند گردن تو را می‌زنیم. علی (علیه السلام) گفت: آیا بنده­ی خدا و برادر رسول خدا را می­کشید؟ عمرگفت: بنده­ی خدا را می‌کشیم؛ اما برادر رسول خدا را نه. ابوبکر ساکت بود و سخن نمی­گفت. عمر به او گفت: آیا درباره­ی کار خود فرمانی نمی‌دهی؟ ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه در کنار او است، او را مجبور به بیعت نمی‌کنیم. پس از آن علی (علیه السلام) خود را به قبر رسول الله صلی الله علیه (و آله) رساند؛ در حالی که صیحه می‌کشید و گریه می‌کرد و سخن هارون به موسی را ندا می‌کرد: «قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنىِ (اعراف:150)» (می‌فرماید ای پسر مادرم این قوم مرا ناتوان کردند و نزدیک مرا بکشند).2

حضرت با قرائت این آیه در تشبیه این گروه به قوم موسی علیه السلام بسیار متناسب اشاره نموده است. این سند تاریخی از یک سنی متعصب سرسخت چند پیام مهم قابل دقت و ملاحظه عقلانی را دارا می‌باشد.

  1. این گریه­های ابوبکر گریه نیرنگ سیاسی بود؛ وگرنه آخرتش را به قدرت چند روزه­ی دنیا معامله نمی‌کرد و خود را نجات می‌داد.

  2. عمر گفته: بنده­ی خدا را می‌کشیم؛ اما برادر رسول خدا را نه. یعنی هم از کشتن بندگان مؤمن خدا برای رسیدن به خواسته­ی خود واهمه ندارد؛ هم این که رسول الله (صلی الله علیه و آله) را تکذیب می­کند که علی (علیه السلام) را برادر خود خوانده است؛ نکته­ای که در احادیث در کتب مختلف متواتر نقل شده است.

  3. امیر مؤمنان علی (علیه ‌السلام) از بیعت با ابوبکر به شدت امتناع داشت به نحوی که نتوانستند او را وادار به خواسته خود نمایند.

  4. علی (علیه ‌السلام) در پاسخ به قنفذ می‌گوید: «لسریع ما کذبتم علی رسول الله» (چقدر زود بر پیامبر دروغ بستید) و فرمود: «سبحان الله لقد إدّعی ما لیس له» (سبحان الله ادعای چیزی کرده که به آن صلاحیت ندارد) . علی (علیه السلام) در احادیث متواتر که در کتاب­های معتبر اهل سنت نقل شده «صدیق أکبر» است و پیامبر سفارش کرده در فتنه­ها به او پناه برده شود.3

  5. عمر به دستور ابوبکر به خانه­ای آتش زده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جبرئیل بدون اذن فاطمه وارد نشدند!!!

1به بخشی از مصادر این نکته در مطالب پیشین اشاره شده.

2- الامامۀ والسیاسۀ1: 12و13

3-از آن احادیث عن أ بی لیلی الغفاریة قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه(وآله) وسلّم یقول: سیکون من بعدی فتنة فإذا کان ذلک فالزموا علی بن ابی طالب فإنّه اوّل من آمن بی؛ وأوّل من یصا فحنی یوم القیامة ؛ وهو الصدّیق الأکبر ؛ وهو فاروق هذه الأمّة وهو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب المنافقین. از جمله مصادر: اسد الغابة 5: 287؛ الاصابة4: 171ودر حاشیه آن اللصابة: 170؛ واز ابوذز وسلمان مجمع الزوائد هیتمی9: 102؛ الریاض النظرة 2:155؛ فیض القدیر4: 358؛ وکنز العمال 6: 156و 405و غیر اینها ازمصادر حدیث.

  • عین الله حسنی