برائت رسول الله از خالد بن ولید
بخاری از عبد الله بن عمر روایت میکند که پیامبر خالد بن ولید را به سوی بنیجذیمه فرستاد و خالد آنها را به اسلام فرا خواند. آنان پذیرفتند ولی خوش نداشتند بگویند: اسلام آوردهایم و به جای آن جمله «از دینی به دینی درآمدیم» را به کار بردند. خالد دست به کشتار و اسارت گشود و به هر نفر از سپاه خود اسیری سپرد؛ تا روزی فرمان داد که هر کس اسیر خود را بکشد. من گفتم: اسیرم را نمیکشم تا نزد پیامبر آیم و دیگران نیز چنین کردند، تا به محضر پیامبر رسیدیم و ماجرا بازگو کردیم. پیامبر دیه پرداخت و دست به دعا برداشت که خدایا من از آنچه خالد کرد، به نزد تو بیزاری میجویم و این عمل را دو بار تکرار کرد1.
1التاج الجامع للأصول4: 442؛ نقلا از بخاری ؛ مسند احمد2: 151؛ تاریخ طبری3: 67
ابن هشام نقل میکند: ابن اسحاق گفته است: یکی از دوستانم از فرد آگاهی از بنیجزیمه خبر داد که گفت: هنگامی که خالد دستور داد ما سلاحها را زمین گذاریم. مردی از بنیجزیمه به نام جَحَدم گفت: وای بر شما این خالد است، بعد از گذاشتن سلاح جز اسارت نیست و بعد از گذاشتن سلاح جز زدن گردنها نخواهد شد، به خدا سوگند من هرگز سلاح زمین نمیگذارم. مردانی از قومش او را گرفتند و به او گفتند: ای جحدم میخواهی خونهایمان ریخته شود. سپس چنان که خالد گفته بود، همهی مردم اسلام آوردند وسلاحشان را زمین گذاشتند.1
ابنهشام از ابن اسحاق نقل میکند به من حکیم خبر داد از ابی جعفر محمد بن علی گفت: پس از آنکه بنی جزیمه سلاح خود را زمین گذاشتند؛ خالد در این فرصت دستهایشان را از پشت بست و آنها را طعمهی شمشیر نمود. اگر کردار خالد صواب بود، پیامبر از آن بیزاری نمیجست و خالدی که در زمان پیامبر به او خیانت ورزیده است، پس از او چگونه خواهد بود؟ این عمل هولناک خالد را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبر دادند. آن حضرت دستهایش را بلند کرد وگفت: «أَلّلهُمَّ إِنِّی أَبْرَءُ إِلَیْکَ مِّمَا صَنَعَ خَالِدُ بِنِ الِوَلِیدِ» (من از آنچه خالد کرده، به تو بیزاری میجویم).2
سپس علی بن ابی طالب (علیه السلام) را خواند و فرمود«یَا عَلِی أُخْرُجْ إلِی هَؤلَاءِ الْقَوْمِ فَانْظُرْ فِی أَمْرِهِمْ ؛ وَاجْعَلْ أَمْرَ الْجَاهِلِیۀِ تَحْتَ قَدَمَیْکَ» (ای علی به سوی این قوم برو و بر امورشان نظارت کن و این کار جاهلانه را زیر پاهایت بگذار). در اختیار علی امیر المؤمنین (علیه السلام) مالی قرار داد و فرمود: برو به کار آنها رسیدگی کن و رضایتتشان را فراهم آور. علی علیه السلام بعد از انجام مأموریت برگشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آنچه کردی گزارش بده. گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) هر خونی را دیه دادم، هر جنین که سقط شده بود بنده یا کنیزی دادم و هر مالی تلف شده بود عوض دادم؛ مبلغی زیاد آمد که در عوض کاسهی سگها و ریسمان گلهبانان که از بین رفته بودند دادم؛ باز هم زیاد ماند به جبران ترس زنان و هراس کودکان آنها دادم؛ باز هم چیزی مانده بود مبلغی دادم عوض شود به آنچه نمیدانند بعدها اگر دانستند ناراحت نباشند. قسمت زیادی آخرین را دادم از تو راضی شوند.3
حسین بن محمد دیار بکری از کتاب مواهب الدینیة و احمد زینی دحلان مفتی الشافعیة مکة المشرفة و علی بن برهان الدین حلبی به صراحت نوشته و نقل کردهاند بنیجزیمه قبل از آن که خالد در یلملم وارد منطقهی آنها شود، مسلمان بودند. وقتی که خالد به آنها گفت: مسلمان شوید. گفتند: ما قوم مسلمان هستیم.4 رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) از این جنایت هولناک خالد بن ولید به مسلمانان بنی جزیمه بیزاری و تبری نمود. خالد که در زمان آن حضرت به او خیانت ورزیده و به جنایت هولناک دست زد، به جهت عقدهای که از آنان داشت (گویا عموزادهاش عبدالرحمن به دست این گروه در جاهلیت کشته شده بود)5؛ بعد از وفات پیغمبر تحت حمایت خلیفهی وقت به جنایت دیگر مرتکب شد و مالک بن نویرهی را بیگناه و مظلومانه به شهادت رساند و با زنش زنا کرد6. به نص آیه شریفه: «أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا (مائدة: 32)» (کسی که یک نفر را برای امری جز قصاص نفس یا فساد روی زمین بکشد، چنان است که انگار همهی مردم روی زمین را کشته است). خالد جنایتکار قسیالقلب از اهل فساد در روی زمین است و به نص آیهی شریفه: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا (نساء:93) خالد بن ولید اهل جهنم و عذاب و غضب شده پروردگار وملعون است، اگرچه صحابی است. این ننگ عظیم هرگز با رنگ لقب سیفالله که ابوبکر به او داده، پا ک شدنی نیست. آیا اعطای این لقب از سوی ابوبکر به او پس از کشتن مالک بن نویره ننگی برای ابوبکر نیست؟
1سیرة ابن هشام4: 72
2همان مأخذ
3تاریخ الخمیس2: 97؛ تاریخ الکامل 2: 173؛ سیرة الحلبیة 3: .197
4تاریخ الخمیس 2: 97؛ سیرة الحلبیة3: 197؛ در حاشیه آن سیرة النبویةزینی دحلان 2: 317.
5همان مأخذ سابق
6تاریخ الکامل2: 242-243؛ تارخ الخمیس2: 209؛ الاصابة1: 414-3: 357؛ اسد الغابة4: 357؛ تاریخ طبری3241؛ تاریخ ابن کثیر6: 321؛ تاریخ ابن عساکر5: 105-112
- ۸۹/۰۴/۰۱