چرا ابوبکر شایستگی این مقام را ندارد؟ (6)
تردید ابوبکر در مشروعیت خلافت خود
أبو بکر گفته است: «أقیلونی فلست بخیرکم»1 (مرا رها کنید من بهترین شما نیستم). در این گفته چه صادق باشد چه تعارف و تواضع کند، در هر دو صورت صلاحیت تصدی خلافت را ندارد.
1الامامة السیاسة 1: 14؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید1: 58؛ 17: 158؛ کنزالعمال کتاب الخلافة3: 132و135و141
اگر در این گفتارش صادق باشد، ترجیح او بر دیگران بدون دلیل کافی بوده و اقرار به عدم صلاحیت به تصدی منصب خلافت است و خلافتش مخالف نص قرآن میباشد که میفرماید: «أَ فَمَن یهَْدِی إِلىَ الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یهَِدِّی إِلَّا أَن یهُْدَی فَمَا لَکمُْ کَیْفَ تحَْکُمُونَ (یونس : 35)» (آیا کسی که هدایت به حق میکند برای پیروی شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند، شما را چه میشود؟ چگونه داوری میکنید؟) اگر تعارف و تواضع میکند، پس مرتکب دروغ است و شیوهی صحیح تواضع را نشناخته است. دروغ معصیت خالق است، برای تواضع به خلق نمیتوان آن را به کار برد. فخر رازی که از بزرگان متکلمان اشاعره و فیلسوف و فقیه و مفسر بزرگ اهل سنت است، گوید: قال النبی (علیه السلام): «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (در جایی که معصیت خالق است، نباید از مخلوق اطاعت کرد). این روایت دلالت بر بیاعتباری معصیتکار دارد. اگر خبری نیز که از رسول الله (صلی الله علیه و آله) دهد، هم چون شهادتش قبول نمیشود و اگر در مسند حکومت نشیند، حکمش مشروع نیست.
ابوبکر در هنگام مرگ ازسه چیز تأسف میخورد؛
-
میگفت: کاش از پیامبر میپرسیدم که آیا انصار در خلافت حقی دارند1.
این سخن و تأسف در دم مرگ نشانهی تردید در درستی یا خطای عملی بود که خود را مرتکب آن دیده است. اگر فضائلی که برایش از زبان پیامبر ساختهاند، صحیح بود و پیامبر به او اقتدا کرده است، از چه تأسف میخورد؟!
-
کاش فجأة السلمی را نمیسوازندم2.
اتهام فجأة راهزنی بوده و به اموال مردم دستبرد زده است3. همهی فقهای اهل سنت چنین شخصی را محارب گفتهاند. حکم محارب را خدای تعالی چنین بیان فرموده: «وَ إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِینَ یحَُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِکَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (مائدة : 33)» (همانا جزای کسانی که با خدا و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد کردن میکوشند، این است که کشته شوند یا بر دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان در جهت خلاف یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید شوند. این، خواری آنها در دنیا است و برای آنها در آخرت عذابی بزرگ است). کمترین حقوق اولیه هر انسان مجرم مجازات وی متناسب با جرم او است. پس روشن است ابوبکر حکم محارب را از قرآن نمیفهمد و به رأی خود، بر خلاف قرآن مرتکب سوزاندن انسان میگردد. آیا پیامبری که دینش را در زمینهی علم و عقل پیاده کرده و این دو از ارکان دعوت او به حق است، به کسی که به این حد فکرش منحط و فهمش کوتاه است، اقتدا میکند و به خلافتش رضایت میدهد؟!! هرگز. چنین فردی شایستگی تصدی خلافت دین مبین اسلام پایدار تا روز واپسین را ندارد.
-
کاش خانهی فاطمه را وامینهادم و حرمت آن را نمیشکستم، حتی اگر در را برای جنگ بسته بودند4.
این تأسف خوردنها در آستانهی مرگ نه از مظلوم رفع تظلم مینماید و نه به پشیمان شونده در عالم برزخ و آخرت سودی دارد؛ ولی به آزاداندیشان و صاحبان دانش و بینش روشنگر ساختگی بودن خلافت و دوری آن را از ارزشهای اسلامی روشن میکند. بر هر انسان عاقل و اهل فهم روشن است رسوالله (صلی الله علیه و آله) از جانب خدا مأمور نشده امور مکتب و آئینش را به کسی واگذارد که نه فهم احکام دینش از کتاب و سنت را دارد و نه قدرت تشخیص حق از باطل را دارد. او هرگز به کسی خلافت را واگذار نمیکند که دستور دهد خانه دخترش، فاطمه صلوات الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها) را آتش بزنند و خود و بچهاش محسن را به شهادت رسانند و ملک شخصیش، فدک، را که با امر پروردگار و ابلاغ پدرش تملیک کرده بود، ظالمانه و غاصبانه تصرف نمایند و عاملانش را بیرون کنند5 و از ارث پدری و خمس و ازسهم ذی القربی محروم گردانند. دختری که درحق او آیهی مباهله، آیهی تطهیر، آیهی مودت، سورهی کوثر و آیات دیگر نازل شده است. دختری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارهی او فرمود: «فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی6» (فاطمه پارهی تن من است؛ هر که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است)؛ چنان که علمای بزرگ اهل سنت مثل بخاری و مسلم و غیر اینها از صاحبان صحاح و سنن و دیگران به اسناد متعدد نقل کردهاند.
نتیجهی چنین خلافت نامشروعی روشن است. امالدرداء میگوید: «ابودرداء با حالی خشمگین نزد او آمد. سبب را پرسیدم. گفت: به خدا سوگند از امت محمّد چیزى جز آن که نماز جماعت نمیشناسم که باقیمانده باشد»7. از زهرى روایت شده که گفته است: «در شهر دمشق نزد انس بن مالک رفتم و او را گریان دیدم. پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ پاسخ داد: از آنچه مىشناختم جز نماز باقى نمانده بود و آن نیز تباه شده است»8. در روایت دیگرى آمده است: «از آنچه در زمان پیامبر وجود داشت چیزى را نمىشناسم. به او گفتند: نماز چطور؟ پاسخ داد: آیا آن را تباه نساختید؟» به نقل «جمع بین صحیحین» حُمیدی در مسندهاى انس بن مالک و ابو عامر آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «آغاز دین شما پیامبرى و رحمت بود، سپس جهانگشایى و رحمت، سپس جهانگشایى به قدرت؛ پس از آن حکومت به چنگ و دندان که در آن حرامها و حرمتها حلال مىگردند.
1مروج الذهب2: 302؛ الامامة والسیاسة 1: 18-19 شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید
2تاریخ یعقوبی127؛ تاریخ طبری2: 619؛ میزان الاعتدال الذهبی3: 109 الامامة والسیاسة1: 18
3شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید17: 222
4 عقد الفرید2: 254؛ وتاریخ یعقوبی2: 127؛ تاریخ طبری2: 619؛ میزا ن الاعتدال 2: 215
5مکاتیب الرسول581
6صحیح بخاری کتاب بدء الخلقة باب مناقب قرابة النبی ؛ صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابة؛ کنز العمال 4: 220؛ مستدر ک الصحیحین 2: 359 ؛وخصائص نسائی: 35به اسناد ومسند احمد4: 5-و 328؛ صحیح ترمذی 2: 319؛ حلیة الأولیاء2: 40 ؛ فیض القدیر6: 220
7مسند احمد5: 195-6: 443 دقت شود این سخنان در زمانی است که اصحاب بسیاری زندهاند.
8الجمع بین الصحیحین حمیدی
- ۸۹/۰۳/۰۴