مکتب ثقلین

چرا ابوبکر شایستگی این مقام را ندارد؟(4)

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۰:۲۸ ق.ظ

جهل ابوبکر در تفسیر و احکام

از جهل ابوبکر در تفسیر قرآن چند مورد بررسی می­شود:

 
  1. «یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فىِ الْکَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُهَا إِن لَّمْ یَکُن لهََّا وَلَدٌ فَإِن کاَنَتَا اثْنَتَینْ‏ِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ ممَِّا تَرَکَ وَ إِن کاَنُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَ نِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَینْ‏ِ یُبَینِ‏ُّ اللَّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَ اللَّهُ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمُ (النساء:176)» در تفسیر این آیه و در مورد کلاله از ابوبکر سؤال شد جواب داد: «من رأی خودم را می‌گویم اگر درست باشد از خداست و اگر خطا باشد از من و از شیطان است و خدا و رسولش از این رأی من مبرایند» و البته خلاف ما انزل الله رأی داد. عمر که به وصیت او منصوب به خلافت شد، حاضر نشد وصیت کذائی ابوبکر را رد کند1. آیا کسی که توان تشخیص حکم خدا را از اغواء شیطان و از رأی خود ندارد شایستگی خلافت دارد؟ آیا ممکن است پیغمبری که «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَی ‏(نجم : 3-4)» است، رضایت به خلافت کسی بدهد که مسأله­ی فرعی ساده­ی اسلامی را از کتاب سنت نمی‌فهمد و پشت سر او نماز بخواند؟ این طرز تفکر و بینش در حقیقت به سخره گرفتن مقام عصمت و منزلت علمی و نبوت نبی اکرم (صلوات الله علیه) است.

  2. از تفسیر آیه­ی «وَ فَاکِهَةً وَ أَبًّا (عبس:31)» از ابوبکر سؤال شد. درجواب گفت: کدام آسمان بر سرم سایه می­افکند و کدام زمین مرا از رویش کم می­کند زمانی که در مور کتاب خدا می‌گویم چیزی نمی‌دانم. عمر بن الخطاب که بدعت (حسبنا کتاب الله) را با هماهنگی ابوبکر بنیان نهاد و از ترویج سنت نبوی جلوگیری کرد؛ گفت: معنای (ابّا) را نمی­دانم2. آیا رسول الله (صلی الله علیه و آله) که رحمة للعالمین است و اساس و مبدأ دعوتش علم و فهم است «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (علق : 3-5)» به کسی اقتدا می‌کند و زمینه­ی خلافت کسی را فراهم می­کند که به اندازه­ی عرب بدوی نمی‌فهمد و نمی‌داند معنای (ابّا) چیست و به ارث کلاله که مسأله مبتلابه روز در اسلام، بلکه در تمام ادیان آسمانی است و قرآن به صراحت بیان کرده است، به جهالت در جواب تمسک کند؟ کدام عقل و صاحب فهم سخن از رهبری شخص عاری از علم فضلت را به زبان می‌آورد؟!!

  3. زنی از ابوبکر در مورد سهم ارث خود سؤال کرد. ابوبکر گفت: در کتاب خدا برایت چیزی نیست و من از سنت رسول الله (صلی الله علی و آله) برای تو چیزی نمی‌دانم؛ برگرد من از مردم می‌پرسم (جواب تو را می‌دهم). مغیرة بن شعبه گفت: پیامبر به جده یک ششم داد. ابوبکر کسی با شما است؟ محمدبن­مسلمة انصاری گفته­ی مغیره را تأیید کرد. ابوبکر گفته­ی مغیره را به اجرا گذاشت3. مغیره هم در عصر جاهلیت و هم بعد از اسلام اهل زنا بود4. این است خلیفه­ای که آقایان می‌گویند پیامبر به همچو شخصی اقتدا کرد و زمینه رسیدن به خلافت را برایش فراهم نمود؟

  4. ابوبکر سهم ارث جدّ را با سهم ارث پدر یکسان نمود و جدّ را همانند پدر به سهم ارث برادر و خواهر میت حاجب و مانع قرار داد.5 دارمی و بیهقی و دیگران نقل می‌کنند اول جدی که در اسلام وارث شد عمر بود که مال را برداشت. علی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و زید بن ثابت گفتند: این حق تو نیست و جز این نیست که تو همانند برادرانی6؛ در مورد ارث پدر قرآن می‌فرماید: «وَ لِأَبَوَیْهِ لِکلُ‏ِّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کاَنَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ یَکُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کاَنَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُس ‏(نساء : 11)» آیه نص در ارث پدر است. در مسأله­ی ارث، فرائض سهام ارثی است که قرآن به صراحت صاحبان آن‌ها را بیان کرده است؛ از جمله سهم ارث پدر و مادر است که در این آیه­ی شریفه به صراحت بیان کرده است. الحاق ارث جد به ارث پدر خلاف نص قرآن و سنت رسول الله( صلی الله علیه و آله) است و اجتهاد در مقابل نص خطای واضح و گناه نابخشودنی است.

با وفات پیامبر دین تکمیل و قرآن و سنت قانون جاودانی و ضمانت شده گردید و جانشین پیامبر واضع و تشریع کننده­ی قوانین الهی نبود. پس باید حکم ارث جد و جده در سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) به حکم آیهوَ مَا ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (حشر : 7)» جستجو شود سنت نبوی جز گفتار وکردارش نمی­باشد که آن را این خلفا آتش زدند و از بین بردند و آنچه در حافظه­ی صحابه مانده بود از نقل و کتابت آن تا زمان عمر بن عبد العزیز بشدت منع کردند؛ چنان که به صراحت کتاب‌های حدیثی و تفسیری و تاریخی آن را بیان کردند و به بخشی از مصادر این حادثه اشاره گردید. ناگفته نماند ائمه اهل بیت (صلوات الله علیهم) به مخالفت خلفا اعتنا ننموده­اند و سنت مقدسه­ی جدّ بزرگوارشان را حفظ و بیان کرده­اند.

  1. اعرابی (عرب بادیه نشین) آمد به ابوبکر گفت توخلیفه پیامبر خدائی؟ ابوبکر گفت: نه. عرب گفت: پس تو چیستی؟ ابوبکر گفت: أنا الخالفة بعده7. ابن اثیر گوید: معانی الخالفة: کثیرالخلاف و کسی است که چیزی ندارد و در او خیری نیست8. فیروزآبادی نیز در قاموس اللغة گفته: الخالفة: نانجیب که در او خیری در او نیست و احمق است9.

ابن اثیر دیده پیشوایش خود را با چنین تعبیر رکیک به شأن خلافت معرفی نموده و این عنوان ملاک شخصیت و بیانگر عدم لیاقت مدعی آن در نزد همگان است؛ سخن ابوبکر را چنین توجیه نموده که خلیفه از روی تواضع چنین گفته است. بسیار روشن است این توجیه هرگز هویت کوته­اندیش شخص توجیه شده را عوض نمی‌کند. انسان عاقل در مقام تواضع خود را نانجیب و احمق و کثیر الخلاف نمی‌خواند؛ بلکه تکبر به خرج نمی‌دهد و دیگران را از خود کمتر نمی‌بیند. قضاوت را به خواننده­ی دانا و بصیر و تیزفهم واگذار می­نمایم. ظاهراً خلیفه خود را از همه بهتر می‌شناسد. آیا چنین شخصی شایستگی دارد رسو ل الله (صلی الله علیه و آله) به او اقتداء کند و به جانشینی او رضایت داشته باشد؟!! آیا کسی که شیوه­ی تواضع را نیز نمی‌داند، می‌تواند مدعی جانشینی پیامبر خاتم الانبیاء شود که کتابش ختم کننده همه­ی کتابهای آسمانی است و دینش تا روز قیامت پایدار است؟ عقل سالم و فهم سالم هرگز چنین ادعای بی­اساسی را نمی­پذیرد.

1تفسیرطبری6: 30؛ سنن الکبری بیهقی6: 223؛ تفسیر ا بن کثیر1: 595؛ تفسیر در المنثور2: 250؛ سنن دارمی2: 365؛ تفسیر مفاتح الغیب9: 221

2در المنثور6: 317؛ تفسیر ابن کثیر1: 5 و4: 473؛ تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل380؛ مقدمة اصول التفسیر ابن تیمیة:30؛ تفسیر الکشاف3: 314؛ فتح الباری ابن حجر13: 230؛ تفسیر القرطبی1: 29

3موطأ مالک1: 335؛ بدایة المجتهد ونهایة المقتصد2: 293؛ مسند احمد4:224؛ سنن ا بن ماجة 3: 163؛ سنن البیهقی6:234

4روی المدائنی أن مغیرة کان أزنی الناس فی الجاهلیة فلما یخل فی الإسلام قیّده الإسلام وبقیت عنده منه بقیة ظهرت فی أیام زلایته البصرة (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید239و231؛ الأغانی14147؛ وتاریخ طبری وغیره

5صحیح بخاری باب میراث الجدّ؛ احکام القرآن جصاص1: 82؛ تاریخ الخلفاء سیوطی1: 96؛ سنن بیهقی6: 352

6سنن دارمی2: 354؛ سنن الکبرای بیهقی6: 247

7کنز العمال 3: 126؛ نهایة اللغة ابن اثیر2: 69

8نهایة اللغة2: 69

9قاموس اللغة3: 141

  • عین الله حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی