مکتب ثقلین

ضرورت انتخاب امام با نصب الهی

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۰:۵۰ ق.ظ

تعیین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دو شکل ممکن است: 1) با انتصاب از جانب خدا و با معرفی رسول او؛ 2) با انتخاب مردم. دلایل متعددی می‌توان آورد بر این که تنها حقّ تعالی شایسته­ی تعیین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. از جمله این که هیچ کس از درون هیچ کس آگاه نمی­باشد، بنابر این، برگزیده­ی مردم چنانچه امکان دارد مصلح باشد، امکان دارد مفسد باشد.

امکان فساد نه تنها در برگزیده­ی مردم عادی ممکن است، حتی در کسی که پیامبر الهی برگزیده، ممکن است. خداوند پیامبران را برگزیده و بر آنان کتاب نازل نموده و با وحی و عصمت تأییدشان فرموده تا پیشوایان امّت­ها باشند. حضرت موسی کلیم الله (علیه السّلام) از بزرگان قوم خود و بهترین آن‌ها هفتاد مرد را برای دیدار پروردگارش برگزید و هیچ تردیدی در ایمان و اخلاص اینان نداشت، می‌بینیم آن‌ها منافق از آب درآمدند؛ در حالی که خود پیامبر اولوالعزم، پیشوای مردم و دارای عقل وافر و عصمت و کمال علمی بود. خدای تعالی می‌فرماید: «وَ اخْتارَ مُوسی‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا(اعراف:155)» (و موسی از قوم خود هفتاد مرد برای وعده‏گاه ما برگزید) اما در ادامه آنان چهره­ی دیگری از خود نشان دادند؛ چنان که خدای تعالی می‌فرماید: «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً (الإسراء : 90)» (و آن گاه این برگزیدگان موسی؛ به او گفتند ما هرگز برای تو ایمان نخواهیم آورد مگر آنکه خداوند را آشکارا بنگریم). بدون شک این گفتار انتخاب شدگان از لجاجت و عناد سرچشمه گرفته بود. به خاطر این ظلم و ستم صاعقه­ی آسمانی آن‌ها را فرا گرفت؛ چنان که خدای تعالی می‌فرماید: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ (نساء : 153)». منتخبان پیامبر خدا فاسد از آب در آمدند و نه صالح، و حال آنکه حضرت موسی آنان را اصلح تشخیص داده بود. از همین جا پی می‏بریم که انتخاب خلیفه تنها از دانای به درون سینه‏ها و ضمائر و سرائر مردم ساخته است؛ در جایی که برگزیده­ی پیامبران فاسد باشند؛ پس گزینش مهاجران و انصار، آن هم با آن کیفیتی که در کتاب­های تاریخی وحدیثی اهل سنت مضبوط است، هرگز قابل اعتماد نخواهد بود.

ممکن است تصور شود بعد از رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله) بگوئیم قرآن و سنّت برای رفع اختلاف امروز ما سودمند است. جواب این تصور بسیار روشن است، زیرا وجود اختلاف عقیده بدون انتصاب حافظ ومروج سالم گمراهی به بار می‌آورد.

هرکس رأی و نظر خود را راه و روش دین می­پندارد و قرآن به صراحت خدای عزّ وجلّ را خیرخواه‏تر از همه به مخلوقش معرفی و منتخب حضرت احدیت (جلت عظمته) را خیراندیش­تر از منتخب مردم برای مردم می‌داند و او را حجّت و دلیل پایدار وتزلزل ناپذیر اثبات می‌کند؛ چنان که می‌فرماید: «قُلِ اللَّهُ یهَْدِی لِلْحَقّ‏ِ أَ فَمَن یهَْدِی إِلىَ الْحَقّ‏ِ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یهَِدِّی إِلَّا أَن یهُْدَی‏ فَمَا لَکمُ‏ْ کَیْفَ تحَْکُمُونَ (یونس : 35)» (بگو تنها خداوند هدایت به سوی حق می‏کند با این حال آیا کسی که هدایت به سوی حق می‏کند شایسته‏تر برای پیروی است یا آن کس که خود هدایت نمی‏شود مگر آن که هدایتش کنند؟ شما را چه می‏شود؟ چگونه قضاوت می‏کنید؟) به بیان توبیخ­آمیز و سرزنش بار در پایان آیه توجه کنید. در ادامه می‏فرماید: «وَ مَا یَتَّبِعُ أَکْثرَُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنىِ مِنَ الحَْقّ‏ِ شَیًْا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِمَا یَفْعَلُونَ (یونس:36)» (اکثر آنها جز از پندار و گمان پیروی نمی‏کنند، در حالی که گمان و پندار هرگز انسان را بی‏نیاز از حق نمی‏کند و به حق نمی­رساند) این آیه به روشنی سرچشمه و عامل اصلی انحرافات را گمانه­زنی بیان می‌کند و البته روشن است که آراء مردم مبتنی بر ظن و گمان است. سرانجام با لحنی تهدیدآمیز نسبت به این‌گونه افراد که تابع هیچ منطق و حسابی نیستند، هشدار می‌دهد خداوند به آنچه آن‌ها انجام می‏دهند، عالم است. به دلیل عدم شناخت، آنکه مردم به پیشوائی برمی­گزینند با برگزیده­ی حکیمانه­ی خدای تبارک و تعالی تضاد آشکار دارد، چون برگزیده­ی مخلوق از ارتکاب معصیت در امان نیست. به این دلیل کسی نتوانسته درباره­ی شیخین یا یکی از خلفای اموی ادعای عصمت بنماید و ناگزیر بر عدم لزوم عصمت برای امام و خلیفه قائل شده‌اند.

فخر رازی، از بزرگان متکلمان اهل سنت، در تفسیر آیه­ی: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» سعی می‌کند امامت را در آیه به نبوت تفسیر نماید؛ در حالی که خود بهتر می‌دانست که این ادعایش در پیشگاه نص همین آیه قابل دفاع نیست. در همین آیه می‌فرماید: «قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (بقرة : 124)» (و از -مقام امامت- فرزندانم -را هم بهره ده-؛ فرمود ستمگران به عهد من نمی­رسند). حضرت ابراهیم در سن پیری صاحب فرزند شده است؛ چنان که در آیه­ای دیگر می‌فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لىِ عَلىَ الْکِبرَِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبىّ‏ِ لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ (ابراهیم : 39)» (ستایش از آن خدای است که در پیری اسماعیل و اسحاق را به من داد، همانا پروردگار من شنوای دعا است). بنابر این تفسیر امامت به نبوت ارزش علمی ندارد؛ چون آن حضرت از شکوفائی جوانیش مبعوث به نبوت و دعوت مردم بوده است. اما فخر رازی به نکته‌ای مهم نیز اشاره دارد: «آیه دلالت دارد بر اینکه امام باید از همه­ی گناهان معصوم باشد؛ زیرا امام آن کسی است که پیشوا و مقتدای مردم است. پس اگر از او گناهی صادر شود، به تحقیق بر همه­ی ما ارتکاب به آن گناه واجب می‌گردد و این محال بوده و شدنی نیست. زیرا گناه چیزی است انجامش منع شده است و واجب چیزی است که ترک آن جایز نیست. جمع این دو محال است»1.

1تفسیر مفاتبح الغیب4: 40

  • عین الله حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی